بسم الله الرّحمن الرّحیم
بیست و ششم رجب
وفات حضرت أبوطالب علیه السّلام پدر والا مقام حضرت أمیرالمؤمنین علی علیه الصّلاة و السّلام
در چنین روزی که شش هزار و دویست و سیزده سال از هبوط حضرت آدم علیه السّلام می گذشت و اواخر سال دهم بعثت پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم ( سه سال قبل از هجرت ) بود که سیّد بطحاء و شیخ قریش و رئیس مکّه جناب أبوطالب علیه السّلام در سنّ هشتاد و یک سالگی وفات نمود . رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم او را به دست خود در حَجون ( نام مقبره ای در مکّه ) به خاک سپردند .
سه روز و به قولی سی و پنج روز بعد از آن ، وفات حضرت خدیجه علیهاالسّلام همسر گرامی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم واقع شد . غم شدیدی بر دل پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نشست ، چنانکه کمتر از خانه بیرون می آمدند و به این جهت آن سال را عام الحزن نام نهادند .[1]
نام و نسب و أولاد حضرت أبوطالب علیه السّلام
نام مبارکش عبد مناف و بعضی عمران نقل کرده اند ولکن صاحب کتاب عمدة الطّالب می گوید : صحیح این است که نام آن حضرت ، عبدمناف بوده است .[2] پدرشان جناب عبدالمطلب ، بزرگ طایفۀ قریش و مادرشان فاطمه دختر عمرو بن عائذ است . أبوطالب با عبدالله پدر گرامی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم و زبیر ( از فرزندان عبدالمطلب ) برادر أبوینی بودند ، یعنی از طرف پدر و مادر یکی بودند ولی سایر أولاد عبدالمطلب ( که هفت پسر و شش دختر بودند ) با این سه بزرگوار فقط از طرف پدر یکی بودند .
جناب أبوطالب علیه السّلام چهار پسر به نامهای علی علیه السّلام ، طالب ، عقیل و جعفر داشتند که بین هریک از این چهار برادر ده سال فاصله بوده ، و دو دختر به نامهای فاخته ( أم هانی ) و جُمانه داشتند و مادر همۀ آنها فاطمه بنت أسد بود .[3]
فضائل و مناقب حضرت أبوطالب علیه السّلام
مرحوم محدّث قمی (ره) نقل می کند که در میان عموهای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ( که نه نفر بودند ) حضرت أبوطالب و حضرت حمزۀ سیّدالشّهداء علیهما السّلام از همه أفضل بودند . حضرت أبوطالب علیه السّلام از لحاظ ظاهری مردی قوی هیکل و بزرگ و دارای هیبت و ابّهت پادشاهان و وقار حکما بود .[4] وقتی به غضب می آمد تمام قریش از او می ترسیدند و از سطوت و هیبت او حذر می نمودند .[5]
در روایتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند : پیوسته قریش از من ترسان بود ( یعنی جرأت بر اذیّت مرا نداشت ) تا اینکه أبوطالب وفات کرد .[6] بعد از فوت أبوطالب ، مشرکین بر اذیّت و آزار آن حضرت افزودند تا آنجایی که روزی نادانی به اغوای جماعتی ، مشتی خاک بر سر مبارکشان ریخت و آن حضرت جز صبر چاره ای دیگر نداشتند .[7]
صاحب کتاب عمدة الطّالب می نویسد : از بزرگترین مناقب و فظائل جناب أبوطالب علیه السّلام این است که کفالت و سرپرستی رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم ( بعد از فوت حضرت عبدالمطلب که شش یا هشت سال از سنّ مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم گذشته بود ) به آن بزرگوار سپرده شد و همچنین دفاع و حمایت کردن آن سرور از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود زمانی که سران قریش تصمیم گرفتند مسلمانان را در فشار قرار دهند تا آن حضرت را تحویل قریش دهند و آنها او را به قتل برسانند . جناب أبوطالب علیه السّلام عموم فامیل ( فرزندان هاشم و عبدالمطلب ) را به درّه ای که در میان کوههای مکّه قرار داشت و منتسب به آن جناب بود به نام شعب أبی طالب ، برد تا از آذار و اذیّت مشرکین در امان باشند . وی در حفظ و حراست رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در ایّامی که در شعب به سر می بردند سخت کوشا بود ، به گونه ای که هر شب چند بار محل خواب آن حضرت را تغییر می داد و عزیزترین فرزند خود یعنی علی بن أبیطالب علیه الصّلاة و السّلام را به جای آن حضرت می خوابانید .[8]
و همچنین از مناقب آن بزرگوار شیر خوردن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است در ایّام شیر خوارگی از سینه های آن جناب ، چنانکه مرحوم کلینی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمودند : بعد از آنکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به دنیا آمد چند روز گذشت و شیری نبود که آن حضرت بخورد پس جناب أبوطالب علیه السّلام آن سرور را به سینه های خود چسباند ، خداوند متعال در سینه های آن جناب شیر فرستاد و بدین ترتیب چند روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از سینه های آن بزرگوار شیر تناول فرمود . تا آنکه جناب أبوطالب با حلیمۀ سعدیه آشنا شد و آن حضرت را به او واگذار نمود .[9]
ایمان حضرت أبوطالب علیه السّلام
قبل از آنکه احادیثی که در رابطه با ایمان أبوطالب علیه السّلام رسیده است را ذکر کنیم ، توجّه خوانندگان محترم را به نکته ای که مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی به نقل از محدّث جلیل و متتبّع خبیر مرحوم علامۀ مجلسی (ره) در بارۀ آباء و اجداد رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم ذکر کرده است ، جلب می کنیم :
اجماع علماء امامیّه بر این معتقد است که پدر و مادر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و جمیع اجداد و جدّات آن حضرت تا آدم علیه السّلام همه مسلمان بوده اند و نور آن حضرت در صُلب و رحم مشرکی قرار نگرفته است و شبهه ای در نسب آن حضرت و آباء و أمّهات آن حضرت نبوده است و احادیث متواتره از طرق خاصّه و عامّه بر این مضامین دلالت دارد .
بلکه از احادیث متواتره ظاهر می شود که اجداد آن حضرت همه أنبیاء و أوصیاء و حاملان دین خدا بوده اند و فرزندان اسماعیل که اجداد آن حضرتند همه از أوصیاء حضرت ابراهیم علیه السّلام بوده اند و همیشه پادشاهی مکه و حجابت خانۀ کعبه و تعمیرات آن با ایشان بوده است ... . حافظ شریعت ( ابراهیم علیه السّلام ) بوده اند و به یکدیگر وصیّت می کردند و آثار أنبیاء را به یکدیگر می سپردند تا به عبدالمطلب رسید ، و عبدالمطلب أبوطالب را وصی خود گردانید و أبوطالب کتب و آثار أنبیاء علیهم السّلام و ودایع ایشان را بعد از بعثت ، تسلیم حضرت رسالت پناه صلّی الله علیه و آله و سلّم نمود .[10]
امّا روایاتی که در رابطۀ با ایمان حضرت أبوطالب علیه السّلام از أئمّۀ أطهار علیهم الصّلاة و السّلام رسیده بسیار زیاد است ، به گونه ای که در حدّ تواتر می باشد و ما به اختصار به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم :
1- أصبغ بن نباته می گوید : أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند : « وَالله مَا عَبَدَ أبِی وَ لا جَدِّی عَبْدُالمُطَلِبِ وَ لا عَبْدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ » ؛ به خدا قسم ! هرگز پدرم و جدّم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف عبادت بت نکرده اند . گفتند : پس چه چیزی را عبادت می کردند ؟ فرمودند به سوی کعبه نماز می خواندند و بر دین ابراهیم علیه السّلام بودند .[11]
2- در روایت دیگری أمیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند : « کَانَ وَاللهِ أبُوطَالِبٍ عَبْدُ مَنَافِ بنِ عَبْدِ المُطَلِبِ مُؤْمِناً مُسْلِماً یَکْتُمُ إِیمَانَهُ مَخَافَـةً عَلَی بَنِی هَاشِمٍ أنْ تُنَابِذَهَا قُرَیْشُ » ؛ به خدا سوگند ! أبوطالب عبدمناف پسر عبدالمطلب ، ( از قبل ) مؤمن و مسلمان بود ولکن ایمانش را مخفی می کرد به خاطر ترس بر بنی هاشم که مبادا قریش با آنها مخالفت و دشمنی کنند .[12]
3- أبوبصیر به امام صادق علیه السّلام می گوید : آقای من ! مردم ( أهل سنّت ) می گویند أبوطالب در گودالی از آتش است ! ... امام صادق علیه السّلام فرمودند : « کَذِبُوا وَاللهِ ، إِنَّ إِیمَانَ أبِی طَالِبٍ لَو وُضِعَ فِی کَفّةِ مِیزَانٍ وَ إِیمَانَ هَذَا الخَلْقِ فِی کَفَّةِ مِیزَانٍ لَرُجِّحَ إِیمَانُ أبِی طَالِبٍ عَلَی إِیمَانِهِمْ » ؛ به خدا قسم ! دروغ می گویند ، به درستی که اگر ایمان أبوطالب در یک کفّۀ ترازو و ایمان خلایق در کفّۀ دیگر گذاشته شود ، هر آینه ایمان أبوطالب بر ایمان تمام آنها رجحان و برتری دارد .
4- روزی مردم در کنار أمیرالمؤمنین علیه السّلام نشسته بودند ، مردی از جا بلند شد و گفت: یا أمیرالمؤمنین ! تو در آن مکان و مقامی که خدا به تو عطا کرده است می باشی و حال آنکه پدرت معذّب در آتش است ؟! أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند : ساکت باش ، خدا دهانت را بشکند ، قسم به آن خدایی که محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را به پیامبری برگزید « لَوْ شَفَعَ أبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِیهِمْ ، أبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ وَابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَالنَّارِ ؟! » ؛ اگر پدرم شفاعت تمام گنهکاران روی زمین را بکند ، خداوند شفاعت او را می پذیرد . پدر من در آتش باشد و حال آنکه پسرش قسمت کنندۀ بهشت و جهنّم است ؟!
قسم به آن خدایی که محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را به پیامبری برگزید ، به درستی که نور أبوطالب خاموش می کند نور تمام خلائق را مگر پنج نور را : نور محمّد ، فاطمه ، حسن ، حسین و بقیّۀ أئمّه از فرزندان حسین ، « ألا نُورُهُ مِنْ نُورِنَا خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ آدَمَ علیه السّلام بِأَلْفَیْ عَامٍ » ؛ آگاه باشید ، نور او از نور ما ( أهل بیت ) است ، خدا دو هزار سال قبل از خلقت آدم علیه السّلام نور او را خلق کرده است .[13]
5- شخصی به نام أبان بن محمّد به امام رضا علیه السّلام نامه می نویسد که : قربانت گردم ، من در ایمان أبوطالب شک دارم ! امام رضا علیه السّلام در جواب نوشتند : « ... أما إِنَّکَ إِنْ لَمْ تُقِرَّ بِإِیمَانِ أبِی طَالِبٍ کَانَ مَصِیرُکَ إِلَی النَّارِ » ؛ ... بدان که اگر اقرار به ایمان أبوطالب نکنی ( و اعتقاد به آن نداشته باشی ) مصیر تو به سوی آتش است .[14]
کلام إبن أبی الحدید سنّی
إبن أبی الحدید سنّی معتزلی در کتاب شرح نهج البلاغه می نویسد : بعضی از طالبییّن در این عصر یعنی سیّد فخّار کتابی در اسلام أبوطالب تصنیف کرده و برای من فرستاد و از من خواست که به خطّ خودم چیزی در صحّت و وثاقت آن به شعر یا به نثر بنویسم ، و من چون در اسلام أبوطالب توقّف داشتم جایز ندانستم که حکم قطعی به اسلامش کنم و از طرفی هم جرأت نکردم که از مدح و تعظیمش سکوت کنم ، زیرا که من می دانم اگر أبوطالب نبود ، اسلام برپا نمی شد !! و می دانم که حقّش بر هر مسلمانی که تا روز قیامت در دنیا بیاید واجب است !! به همین جهت در پشت کتابش نوشتم :
وَلَـولاأبُــو طَــالِبٍ وَابْـنُـه لَما مَثُلَ الدّيِنُ شَخصاً فقامَـا
فَـذَاكَ بِمَـكّةَ آوى وحـامى وَهَذا بِيَـثرِبَ جَـسَّ الحِماما
یعنی اگر أبوطالب و پسرش أمیرالمؤمنین علیهما السّلام نبودند ، از دین اثری نبود که این چنین استوار شود . أبوطالب در مکّه از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حمایت کرد و پسرش در مدینه بی دریغ از پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم حمایت و دفاع می نمود .[15]
کلام سیّد بن طاووس ( ره )
مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب طرائف بعد از ذکر ادله و اخباری که در اثبات ایمان حضرت أبوطالب علیه السّلام رسیده است می فرماید :
آنچه که ما از ایشان ( علمای اهل سنّت ) می دانیم این است که آنها اگر بخواهند ایمان کافری را ثابت کنند ، با کوچکترین سببی و کمترین خبر واحدی و چیزی که اشاره و تلویحی در ایمان او داشته باشد ، ثابت می کنند . ولکن عداوت و بغض آنها با بنی هاشم ( و آل پیغمبر ) تا به کجا رسیده که با این همه ادلّۀ آشکاری که در رابطۀ با ایمان أبوطالب علیه السّلام وجود دارد ، آن را انکار می کنند ، و این از جملۀ عجائب است .[16]
منبع : maktabosadegh.com
.منتهی الآمال : 1 / 107 ( فصل ششم ، در احوال پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم )[1]
. عمدة الطالب : 21 ، بحارالأنوار : 35 / 138 [2]
. منتهی الآمال : 1 / 213 ( فصل نهم )[3]
. منتهی الآمال : 1 / 215 ( فصل نهم ) [4]
. منتهی الآمال : 1 / 101 ( فصل ششم )[5]
. منتهی الآمال : 1 / 216 ( فصل نهم ) [6]
. منتهی الآمال : 1 / 108 ( فصل ششم ) [7]
. عمدة الطّالب : 21 ( با مختصری شرح و توضیح )[8]
. کافی : 1 / 448 / ح 27 ، بحارالأنوار : 35 / 136 / ح 80[9]
. منتهی الآمال : 1 / 25 ( فصل اول )[10]
. کمال الدّین : 175 ، بحارالأنوار : 15 / 144 / ح 76 [11]
. بحارالأنوار : 35 / 114 / ح 51 [12]
. بحارالأنوار : 35 / 110 / ح 39[13]
. بحارالأنوار : 35 / 110 / ح 40[14]
. شرح نهج البلاغة : 14 / 84 و 70[15]
. طرائف : 1 / 307 ، بحارالأنوار : 35 / 152 [16]