بسم الله الرّحمن الرّحیم
سوم شعبان المعظّم
ولادت با سعادت سالار شهیدان أباعبدالله الحسین علیه الصّلاة والسّلام
در چنین روزی سال چهارم هجری در مدینۀ منوّره آقا و سالار شهیدان ، سیّد جوانان بهشت ، چراغ هدایت و کشتی نجات انسانها ، غریب نینوا ، حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام به دنیا آمدند و عالم را به نور خود منوّر فرمودند .[1] ابن شهرآشوب در مناقب و شیخ مفید در ارشاد ، ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ، روز سه شنبه یا پنجشنبه بعد از ده ماه و بیست روز که از ولادت برادرش امام مجتبی علیه السّلام می گذشت ، ذکر کرده اند .[2] اقوال دیگر در این باب 30 ربیع الأول و 12 رجب است .
القاب و کنیۀ امام حسین علیه السّلام
نام مبارکشان در بین اهل بیت علیهم السّلام « حسین » و در تورات « شبیر » و در انجیل « طاب » است . القاب آن حضرت : سیّد شباب اهل الجنّه ، السّبط الثّانی ، الشّهید ، السّعید ، الرّشید ، الزّکی ، الطّیّب ، تابع لمرضات الله ، دلیل علی ذات الله و ... ذکر شده است . کنیۀ آن بزرگوار « أبوعبدالله » و کنیۀ خاص آن حضرت « أبوعلی » است .[3]
بعد از آنکه آقا و مولایمان حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام به دنیا آمدند و عالم وجود را با قدوم مبارکشان منوّر و نورانی فرمودند ، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در خانۀ أمیرالمؤمنین علیه السّلام بودند ، به أسماء بنت عمیس فرمودند : بیاور فرزند مرا . أسماء آن نازدانه را در پارچه ای سفید پیچید و به خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آورد . پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم او را در دامن خود گذاشتند و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفتند .
در این هنگام ، امین وحی الهی جبرئیل فرود آمد و عرض کرد : حق تعالی سلام می رساند و می فرماید : چون علی علیه السّلام نسبت به تو به منزلۀ هارون نسبت به موسی است ، پس او را به اسم پسر کوچک هارون « شبیر » که در عربی « حسین » گفته می شود ، نامگذاری کن .
به این ترتیب نام پرعظمت « حسین » از جانب پروردگار برای دومین فرزند صدّیقۀ طاهره زهرای مرضیّه علیهاالسّلام انتخاب شد .
پس از آن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم او را بوسید و اشک از چشمان مبارکشان جاری شد و فرمودند : تو را مصیبتی بزرگ در پیش است ، خداوندا ! لعنت کن کشندۀ او را ، سپس خطاب به أسماء کرده و فرمودند : ای أسماء ! این خبر را به فاطمه علیهاالسّلام مگو .
چون روز هفتم شد ، رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم دو گوسفند که هر دو سیاه و سفید بودند عقیقه کردند و یک رانش را به قابله دادند . سپس موهای سرآن نور دیده را تراشیدند و به وزن آن نقره صدقه دادند و خَلوق ( نام عطری بوده در آن زمان که از زعفران و چیزهای دیگر گرفته می شد ) بر سر مبارکش مالیدند . پس از آن دوباره شروع به گریستن نمودند و خبر از شهادت و مصائبی که در پیش دارد دادند .[4]
شیر خوردن امام حسین علیه السّلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم
مرحوم إبن شهرآشوب از صاحب کتاب الأنوار نقل می کند که بعد از تولّد امام حسین علیه السّلام حضرت فاطمۀ زهراء سلام الله علیها بیمار شدند و شیری نداشتند که به طفل نوزاد خود امام حسین علیه السّلام بدهند . پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مرضعه ای طلب کردند ولکن یافت نشد ، به همین جهت خود آن حضرت به منزل حضرت زهراء علیهاالسّلام تشریف بردند و انگشت ابهام خود را در دهان امام حسین علیه السّلام می گذاشتند و او می مکید .
بعضی گفته اند که زبان مبارک را در دهان امام حسین علیه السّلام می گذاشتند و او را مانند مرغی که به جوجه اش غذا می دهد غذا می دادند . بدین منوال ، خداوند متعال تا چهل شبانه روز ، رزق امام حسین علیه السّلام را از زبان پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار داد و گوشت آن حضرت از گوشت رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم روئید .[5]
در روایت دیگری که مرحوم کلینی (ره) در کتاب کافی از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است ، چنین آمده که : حسین بن علی علیه السّلام نه از فاطمۀ زهراء علیهاالسّلام و نه از هیچ زن دیگری شیر نیاشامید . او را به نزد پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می بردند ، آن حضرت انگشت ابهام خود را در دهان او می گذاشتند و او می مکید و این مکیدن ، او را تا دو سه روز کافی بود .
پس گوشت و خون حسین علیه السّلام از گوشت و خون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پیدا شد ، و هیچ فرزندی ششماهه از مادر متولّد نشد که زنده بماند مگر عیسی بن مریم علیهاالسّلام و حسین بن علی علیه السّلام .[6] در بعضی از روایات بجای عیسی ، یحیی ذکر شده است .[7]
جبرئیل امین گهواره جنبان سیّدالشّهداء علیه السّلام
مرحوم محدّث قمی (ره) در کتاب منتهی الآمال می نویسد : در احادیث معتبره از طریق خاصّه و عامّه روایت شده است که خیلی اوقات که حضرت فاطمۀ زهراء علیهاالسّلام در خواب بود و امام حسین علیه السّلام در گهواره گریه می کرد ، جبرئیل فرشتۀ وحی الهی نازل می شد و گهوارۀ آن حضرت را می جنبانید و با او سخن می گفت و او را ساکت می کرد . هنگامی که حضرت زهراء علیهاالسّلام از خواب بیدار می شد می دید که گهوارۀ فرزندش حسین علیه السّلام می جنبد و کسی با او سخن می گوید ولکن کسی پیدا نیست ، چون از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم می پرسید ، آن حضرت می فرمودند : او جبرئیل است .[8]
آزاد شدن فطرس ملک به برکت تولّد شاه کربلا
امام صادق علیه السّلام در روایتی فرمودند : خداوند ، ولایت أمیرالمؤمنین علیه السّلام را بر تمام ملائکه عرضه کرد ، پس همۀ آنها قبول کردند بجز یک ملک به نام « فطرس » که از حاملین عرش الهی بود ، آن را نپذیرفت ، «فکَسّرَ اللهُ جنَاحَه »[9] پس خدا بالهایش را شکست و او را در جزیره ای از جزایر دریا انداخت . فطرس 700 سال در آنجا عبادت خدا می کرد .[10]
در روایت دیگری خداوند متعال او را مخیّر کرد بین عذاب دنیا و آخرت ، او عذاب دنیا را انتخاب کرد . پس حق تعالی او را با مژه های هر دو چشمش در آن جزیره معلّق گردانید ، هیچ حیوانی از آنجا عبور نمی کرد و پیوسته از زیر او دود بدبویی بلند می شد .[11]
هنگامی که آقا سیّد الشّهداء علیه السّلام به دنیا آمدند ، خداوند عزّوجلّ ، جبرئیل را با هزار ملک ، و در بعضی روایات با هفتاد هزار ملک [12] ، فرستاد تا به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از طرف خدا و از طرف خودش تبریک و تهنیت بگوید . وقتی که نازل می شد ، گذرش افتاد بر آن جزیره ای که فطرس ملک در آنجا بود . فطرس ، جبرئیل و همراهانش را که دید از او پرسید : به کجا می روید ؟ جبرئیل گفت : خداوند متعال به محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم فرزندی عنایت فرموده ، مرا فرستاده تا به او تبریک بگوییم .
فطرس گفت : مرا هم با خود ببر ، شاید آن حضرت برای من دعا کند و حق تعالی از من بگذرد . جبرئیل قبول کرد و او را بر بال خود سوار نمود و در نزد رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم آورد . هنگامی که به خدمت حضرت رحمة للعالمین رسید ، بعد از مراسم تبریک و تهنیت ، شرح حال فطرس را به عرض رسانید و خواستۀ او را بیان نمود .
رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب به فطرس نموده و فرمودند : « أتَفْعَلُ » ؛ آیا انجام می دهی ؟ مقصودشان قبول کردن ولایت أمیرالمؤمنین علیه السّلام بود . عرض کرد : آری . پس آن جناب ولایت أمیرالمؤمنین علیه السّلام را برای بار دوم بر او عرضه کردند ، او هم قبول نمود . سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند :
« شَأنُکَ بِالمَهْدِ فَتَمَسّحْ بِه وَ تَمَرّغْ فِیه ! » ؛ کار تو ( حلّ مشکل تو ) با این گهواره است ! ( مرادشان گهوارۀ امام حسین علیه السّلام بود که آن سرور در آن قرار داشت ) خودت را به آن کاملا بمال . پس فطرس خودش را به گهوارۀ آن بزرگوار مالید و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هم برای او دعا کردند .
در این هنگام بود که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مشاهده نمودند پرهای فطرس شروع به روئیدن نمود و خون از آن جاری شد و بزرگ شد تا به حدّی که به بال دیگرش رسید . پس رو به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نمود و عرض کرد :
یا رسول الله ! همانا زود باشد که امّت تو این مولود را به قتل برسانند و او را بر من به جهت این لطفی که از او به من رسید مکافات و پاداشی است : هر کس که او را زیارت کند من زیارت او را به آن حضرت می رسانم ، هر که بر او سلام کند ، سلام او را می رسانم ، و هر که بر او صلوات بفرستد من صلوات او را به او می رسانم . این را گفت و به مکان خود باز گشت .[1]
به آسمان که بالا رفت در بین ملائکه به خودش افتخار می کرد و می گفت : « مَنْ مِثْلِی ؟! » ؛ کیست مثل من ؟! و حال آنکه من آزاد شدۀ حسین بن علی و فاطمه و محمّد علیهم السّلام هستم .[2]
در بعضی از روایات ، شبیه به قضیّۀ فطرس ، برای دو ملک دیگر به نامهای دردائیل و صلصائیل ذکر شده است که آنها نیز به برکت سیّد الشّهداء علیه السّلام نجات پیدا کردند .[3]
منبع : maktabosadegh.com
. بصائرالدّرجات : 68 / ح 7 ، بحارالأنوار : 26 / 340 / ح 10[1]
. بحارالأنوار : 43 / 245[2]
. کمال الدّین : 1 / 282 / ح 36 ، بحارالأنوار : 43 / 248 / ح 24 و 258 / ح 47[3]
. مسارالشّیعة : 37 ، مصباح المتهجّد : 758[1]
. مناقب 4 / 76 ، ارشاد : 2 / 27 [2]
. مناقب : 4 / 78 ، بحارالأنوار : 43 / 237 [3]
. امالی طوسی : 367 / ح 781 ، بحارالأنوار : 43 / 238 و 239[4]
. کافی : 1 / 465 / ح 4 ، بحارالأنوار : 44 / 198 / ح 14[6]
. منتهی الآمال : 1 / 525 ( فصل اول در ولادت آن حضرت )[7]
. منتهی الآمال : 1 / 537 ( فصل دوم در فضائل آن حضرت ) [8]
. بصائر الدّرجات : 68 / ح 7 ، بحارالأنوار : 26 / 340 / ح 10 [9]
. امالی صدوق : 201 ، بحار الأنوار : 43 / 244[10]
. بحارالأنوار : 43 / 244 / ح 19[11]
. بصائرالدّرجات : 68 / ح 19[12]