با توجه به نقشى كه امامت در حفظ نظام و كمال بشر و سير او به سوى خدا و اجراى احكام خدا دارد، وبا توجه به اينكه اطاعت امر امام شرعاً و عقلاً واجب است در وجوب معرفت امام نيز بر حسب حكم عقل و شرع جاى هيچگونه ترديد و شبهه اى نيست زيرا هم مقدمه اطاعت است كه واجب است، و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بيهوده خواهد شد، و هم بر حسب آنچه در بعض روايات استفاده مى شود بالخصوص نيز واجب است، و چنانكه در نهج البلاغه است دخول در بهشت دائر مدار شناختن امامان و ورود در آتش نيز دائر مدار انكار آنها است:
«
لا يدخل الجنة الا من عرفهم وعرفوه ولا يدخل النار الا من أنكرهم وأنكروه= داخل بهشت نمى شود كسى مگر اينكه آنها (ائمه اطهار :) را بشناسد و آنها نيز او را بشناسند و داخل آتش نمى شود مگر كسى كه منكر آنها باشد و آنها نيز او را از آن خويش ندانند».
و چنان در اين امر تأكيد شده است كه بر حسب خبر معروف از رسول خدا صلی الله علیه وآله : هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مرده است بمردن جاهليت. و در حديثى كه فخر رازى از آن حضرت روايت كرده است مى فرمايد هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد پس بايد بميرد اگر خواهد يهودى و اگر خواهد نصرانى.
بلكه از بعض روايات استفاده مى شود كه معرفت الله بطور صحيح و كامل بدون معرفت امام حاصل نخواهد شد.
چنانكه در حديث است كه حضرت سيّد الشهداء 7 سؤال شد : «فما معرفة الله = پس چيست معرفت خدا؟»
حضرت فرمود: «معرفة أهل كل زمان امامتهم الذي يجب عليهم طاعته= معرفت اهل هر زمان، معرفت امام ايشان است كه اطاعت او بر ايشان واجب است.
كه شايد توضيح اين حديث شريف اين باشد كه خدا را به اوصاف كماليّه وبه شناخت صحيح بايد از طريق امام شناخت چنانكه در روايت است:
«لولا الله ما عُرفنا ولولا نحن ما عُرف الله= اگر دلالتها و عنايتها و هدايتهاى الهى نبود ما شناخته نمى شديم و اگر ما نبوديم خدا شناخته نمى شد».
يعنى چنانكه حق معرفت او است به اسماء حسنى و صفات كماليه شناخته نمى شد.
البته بديهى است اين معرفت فوق معرفت فطرى است كه براى هر كس به حسب فطرت حاصل است و مفهوم اين بيان اين است كه همانطور كه تمام آسمان و زمين و آنچه در آنها است دلائل وجود حق آيات او هستند، امام نيز در هر عصر و زمان علاوه بر آنكه تكويناً از جهات متعدّد آيت و نشانه است بلكه چنانكه از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده است: «مالله عزوجل آية هي أكبر مني ولا لله من نباء أعظم مني= براى خداوند عز و جل نشانه و خبرى بزرگتر از من نيست».
تشريعاً نيز اكبر آيات و اسماء الهى است و در محيط اختيار و هدايت ارادى، معرفت خدا بدون شناسائى او و استفاضه از انوار علوم و راهنمائيهاى او كامل نخواهد شد و شرح و تفسير الهّيات و معارف فطرى را بايد از امام فرا گرفت.
و ممكن است معناى اينگونه احاديث اين باشد كه چون يكى از اسباب كمال معرفت، اطاعت الله است كه هر چه شخص عارف در ميدان اطاعت سير و حركت كند و عبادت و اطاعتش بيشتر شود عرفانش زيادتر مى گردد و مددهاى غيبى بيشتر به او مى رسد چنانكه معرفت هم هر چه زيادتر شود شوق و رغبت به عبادت و اطاعت الهى در انسان زيادتر مى شود تا حدى كه همه دواعى غير الهى در انسان بى اثر مى گردد. از اين جهت چون اطاعت و عبادت خدا و چگونگى آن بدون دريافت برنامه و دستور العمل آن از امام و اطاعت از او حاصل نمى شود اين مرتبه از معرفت كامل كه در كمال هم مراتب دارد بدون معرفت امام محقّق نخواهد شد.
بلكه حتّى دعا كه هر كسى به حسب فقر و نيازى كه دارد گمان مى كند زبان آنرا دارد و مى تواند با او سخن بگويد و حاجت بخواهد وهمينطور هم هست همه با او مرتبط مى شوند و بين بنده و خدا هر وقت بخواهد او را بخواند مانع و حجابى نيست و خدا ناله همه را مى شنود.
آيا در همين دعا اگر راهنمائيهاى امامان : و دعاها و سيره آنها در مقام عمل در اختيار ما نبود دعا در مرتبه اى بسيار نازل و از درخواست حاجتهاى مادّى تجاوز نمى كرد و حتى بسانيايشها كه با شؤون ربوبى مناسب نبود، و خلاف ادب و حاكى از نقص معرفت بود لذا در اين موضوع دلالتهاى ائمه : و دعاهائى كه از ايشان رسيده است بقدرى دستگيرى از بشر نموده است كه بسا يك جمله از آن دعاها بقدرى نورانيّت مى بخشد و افق بينش انسان را وسيع مى سازد و بقدرى انسان را از لذائذ معنوى بهره مند مى كند كه آفتاب جهان تاب، ديد ظاهرى او را آن چنان وسيع نمى سازد، و تمام لذائذ مادّى را نمى توان با لذّتى كه از خواندن ويا شنيدن يك جمله از آن دعاها حاصل مى شود برابر گرفت كه اگر خارج از حدود اين رساله نمى شد برخى از اين دعاها را كه به روح انسان پروازهاى بلند مى دهد و او را در بلندترين قلّه هاى مقام انسانيّت مى نشاند در اينجا يادآور مى شديم تا معلوم شود كه اين همه سفارش راجع به معرفت امام بى جهت نيست.
و سوّمين توضيح و توجيهى كه براى اين احاديث مى نمائيم اين است كه عمده فائده معرفت الله و اثر آن در اعمال انسان ظاهر مى شود و از ميزان الزام او به اطاعت الهى و تسليم و فرمانبرى او از دستورات خدا ظاهر مى شود، و مظهر كامل آن اطاعت از خليفة الله است كه توقف بر معرفت او دارد و خود معرفت او نيز اطاعت خدا است.
سير عرفانى انسان به اطاعت كامل از اوامر و نواهى الهى، و تسليم خالص در برابر فرمان او منتهى مى شود چنانكه عبد خود را نبيند و مانند حضرت ابراهيم عليه السلام اگر مأمور به ذبح فرزند شد بى چون و چرا فرمان پذير گردد و مانند اسماعيل ذبيح ـ على نبينا وآله وعليه السلام ـ كه وقتى پدرش فرمان الهى را در ذبح او به او ابلاغ كرد بدون پرسش و بدون تأمّل گفت : (يا أبت افعل ما تؤمر) «اى پدر به آنچه مأمور شده اى انجام ده».
اين سير عرفانى از طريق معرفت امام و اطاعت او به مقصد مى رسد و از گمراهيهاى گوناگون مصون مى شود.
خداوند متعال ما را به معرفت اوليائش وبه معرفت امام زمان و ولىّ وقت، حضرت حجة بن الحسن المهدى عجل الله تعالی فرجه كه باب معرفت او است ملهم و راهنمائى فرمايد و از معرفت خودش به معرفت پيغمبر و از معرفت پيغمبر به معرفت امام و سپس، از معرفت امام به معرفت پيغمبر و از معرفت پيغمبر به معرفت خدا برساند.