امام جعفر صادق (ع) : «ان الله عز و جل إذا أحب عبدا فعمل قليلا جزاه بالقليل الكثير». چون خداي تعالي بنده اي را دوست دارد و او عمل كوچكي انجام دهد ، خدا او را پاداش بزرگ دهد . (اصول كافي ، ج 3 ، ص 137 – 138)
  

بازگشت به لیست

 

                                            گفتاری از آیت‌الله سبحانی درباره شخصیت امام هادی(ع)
                    الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین. قال الحکیم فی محکم کتابه الکریم: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا و کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»(سجده؛ 24)
                              

                               
                                                   

صدای شیعه: الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین. قال الحکیم فی محکم کتابه الکریم: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا و کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»(سجده؛ 24) 

همه‌ی مسئولیت‌های نبی بر عهده‌ی امام است
مقام امامت مقام بزرگ و رسایی است. در حقیقت امامت استمرار مقام نبوت است و تمام مسئولیت‌هایی که بر عهده‌ی پیامبر بوده، همه‌ی آن مسئولیت‌ها بر عهده‌ی امام نیز می‌باشد، با این تفاوت که نبیّ مورد وحی است و وحی الهی بر او نازل می‌شود و پایه‌گذار دین است، اما امام مورد وحی نیست. امام مفاهیم دین را بیان می‌کند و پرسش‌های نو را پاسخ می‌دهد و درباره‌ی زندگی مردم قوانین صحیحی را تبیین می‌کند، امر به جهاد می‌کند و هکذا و هکذا.

بنابراین کسانی که مقام امامت را یک مقام انتخابی مردمی تصور می‌کنند، بدانند امامت یک مقام الهی و انتصابی است نه انتخابی و امام با رسول جز در همان جهت که عرض کردم، فرقی ندارد. قرآن مجید هم به‌نوعی به این مسئله اشاره دارد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً» حتی برخی از انبیاء بعد از نبوت به مقام امامت می‌رسند؛ «لَمَّاصَبَرُوا». صبر ایشان در تبلیغ دین سبب می‌شود از مقام نبوت به مقام امامت برسند. در همین آیه دقت نمایید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ». جناب ابراهیم علی‌نبینا‌وآله‌و‌علیه‌السلام نیز بعد از آن همه مقامات و امتحانات، از مقام نبوت به امامت رسید، چون قبل از این‌که امام باشد، نبی و رسول بود، اما این مقام، مقام بالاتر از مقام نبوت است. ائمه‌ی اهل بیت بعد از پیامبر دارای چنین مقامی هستند.
امام در سامرّا هم مشغول کارهای امامت است. در درجه‌ی اول حضرت در مدینه و مجموعاً در سامرّا حدود 85 نفر فقیه و محدث تربیت کرده است. تربیت یک فقیه و محدث کار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی که در سامرّا بوده است.


طبق نقل نوعِ محدثین اسلام مانند مسلم در صحیح و دیگران، رسول گرامی فرمود: بعد از من دوازده خلیفه خواهند آمد که عزت اسلام بستگی به آن‌ها دارد. حدود دو روایت، مسلم در صحیح خود به این تعبیر نقل می‌کند که من عین عبارت را می‌خوانم: «لَا یَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ عَزِیزاً إِلَی اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ تَکَلَّمَ به شیءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ فَقُلْتُ لِأَبِی مَا قَالَ فَقَال قَالَ رَسُولُ اللَّهِ کُلُّهُم مِنْ قُرَیْش»(صحیح مسلم، ج 12، ص 189) بعد از پیامبر اکرم دوازده خلیفه پیدا می‌شود و ایشان جز ائمه‌ی اثنی‌عشر کسی دیگر نیستند. 

گوهر آفرینش
حال شناختی از امام هادی علیه‌السلام داشته باشیم: آقا ابوالحسن امام هادی علیه‌السلام در سال 212 هجری قمری در مدینه منوره متولد شد و تا سال 236 در مدینه منوره تشریف داشتند. البته بعد از شهادت والد بزرگوارشان امام جواد علیه‌السلام، مقام امامت به ایشان رسید در حالی که سن مبارک ایشان حدود 8 یا 9 سال بود. البته نباید تعجب کرد که کودکی هشت‌ساله بتواند چنین بار بزرگی را بر دوش بکشد: «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه»(حج؛ 74). ما اگر امام و مقام او را را بشناسیم، درک این مسائل آسان است. جناب عیسی بن مریم در دوارن کودکی در مهد و گهواره به مقام نبوت می‌‌رسد: «قالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا»(مریم؛ 30) یا جناب یحیی بن زکریا در دوران کودکی به مقام نبوت می‌رسد: «یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»(مریم؛ 12) ما نباید این گوهرها و آفرینش‌ها را با دیگر گوهرها مخلوط کنیم.

امام هادی علیه‌السلام در مدینه تدریس فقه و حدیث می‌کند و مشکلات مردم را رفع می‌کند، اما متوکل خیلی ناراحت است زیرا فرماندار مدینه به او گزارش می‌دهد مردمی که مدینه می‌آیند، درب منزل امام هادی می‌روند و مسائل علمی و امور مالی خود را به ایشان ارجاع می‌دهند و می‌ترسم روزی علیه تو قیام کند (الارشاد، ص435. اعلام الوری، ص 365. قرشی، زندگانی امام علی الهادی، ص386). مسلماً کسانی که عاشق مقام هستند، تمام همّ و غمّ  خویش را در راه آن صرف می‌کنند و غیر از مقام، هیچ روحیه و هیچ نفسانیتی ندارند و کوچک‌ترین خبری که در نظر ایشان مقام آن‌ها را به خطر بیندازد ناگوار است.

 تبعید به سامرا
لذا متوکل عباسی یحیی بن هرثمه را فرستاد تا حضرت را از مدینه به سامرا آورد و امام علیه‌السلام در حدود 24 سال دارد که ایشان را از مدینه منوره به سامرا آوردند و همین که خبر منتشر شد که یحیی بن هرثمه با 300 سرباز آماده است تا امام را به سامرا ببرد، مردم مدینه تکان خوردند و زار زار گریه می‌کردند. به قدری گریه و زاری کردند که یحیی بن هرثمه گفت من به شما قول می‌دهم کوچک‌ترین صدمه‌ای به ایشان نزنم. یحیی بن هرثمه که مأمور بود امام هادی علیه‌السلام را از مدینه به سامرا بیاورد، می‌گوید: وقتی همراه امام علیه‌السلام به بغداد رسیدم، اسحاق بن ابراهیم طاهری حاکم بغداد به من گفت: یحیی! این مرد فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم است. اگر متوکل را بر قتل او تحریک کنی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم دشمن شده‌ای. گفتم: من از او جز نیکی ندیدم. آن‌گاه به سوی سامرا روانه شدیم. وقتی به آن‌جا رسیدیم، وصیف ترکی (یکی از فرماندهان ترک در دربار عباسی) به من گفت: اگر یک مو از سر این مرد کم شود با من طرف هستی.

وقت ملاقات با متوکل است. در این زمان یحیی بن هرثمه قدمی برداشت و گفت: من خانه‌ی ایشان را گشتم و در خانه‌ی ایشان جز چند حصیری که روی او نماز می‌خواند و چند کتاب دعا و قرآن ندیدم و این گزارش‌ها که به شما داده‌اند، دروغ است و او در مقام هدایت و تبلیغ و ارشاد است و هرگز نظر خروج ندارد. (علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا، ج 4، ص 183) با این کار تا حدی توانست از هیمنه‌ی متوکل بکاهد و قرار شد حضرت در سامرّا بمانند.

در زمان مأمون سیاست بنی‌العباس عوض شد. عباسی‌ها قبل از مأمون به قتل اهل بیت کمر بسته بودند، اما از زمان مأمون تصمیم گرفتند ایشان را زیر نظر داشته باشند. لذا نزدیک منزل متوکل، خانه‌ای برای حضرت در نظر گرفتند که حضرت در آن‌جا با عیال و اولادش زندگی کند، اما در عین حال شیعیان به بهانه‌های مختلف به دیدن حضرت می‌رفتند. گویا حضرت از سال 236 تا 254 در سامرّا بوده است.
راوی می‌گوید: دیدم امام هادی در آن جا مشغول کار است و عرق از پای او می‌ریزد. عرض کردم: «أین الرجال؟» دوستان شما کجا هستند؟ اجازه دهید ایشان این کار بکنند. حضرت فرمودند: نه، بهتر از من با دسترنج خود زندگی کردند؛ جدم رسول‌الله و علی بن ابی‌طالب و پدرانم.


مقام علمی امام
امام در سامرّا هم مشغول کارهای امامت است. در درجه‌ی اول حضرت در مدینه و مجموعاً در سامرّا حدود 85 نفر فقیه و محدث تربیت کرده است. تربیت یک فقیه و محدث کار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی که در سامرّا بوده است. مقام علمی امام به گونه‌ای بود که همه در مقابل او خضوع و خشوع می‌کنند. حضرت در سامرّا هم مشغول تبلیغ و تعلیم است. حضرت رساله‌ای در جبر و تفویض دارد که در آن رساله به وسیله‌ی آیات و روایات و با ادله‌ی عقلیه جبر و تفویض را ابطال کرده است و أمرٌ بَینَ الأمرین را اثبات کرده‌اند. (تحف العقول، صص 338- 356. مسند الامام الهادی علیه‌السّلام، صص 213- 198.) این کلمات و کمالات حاکی از مقام علمی امام است و نشان می‌دهد که این میوه مربوط به این جهان نیست بلکه از جای دیگری است.

در عین حالی که در اطراف متوکل کسانی بودند که خود را فقیه می‌دانستند، اما در بسیاری از مسائل به امام هادی مراجعه می‌نمودند. مسعودی در مروج الذهب می‌نویسد: مرد ذمی -که در واقع از اهل کتاب است، اما در زیر پرچم اسلام زندگی می‌کند مشروط بر این که به قوانین اسلام احترام کند و خلاف شرع نکند- نسبت به زن مسلمانی کار زشتی انجام داده بود و او را نزد خلیفه بردند و فقها او را محکوم به اعدام نمودند. هنگامی که می‌خواستتد حکم اعدام را اجرا کنند، او زرنگی نمود و شهادتین را بر زبان آورد و از این طریق فقهای آن‌جا را فریب داد، چرا که «الْإِسْلَامُ یَجُبُ مَا قَبْلَه» (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج 2، ص 54)؛ اسلام گذشته را ندیده می‌گیرد. این‌که او اسلام آورد، یعنی گذشته‌اش هیچ است. اما برخی از فقیهان که آن‌جا بودند، در این مسئله تشکیک کردند که اسلامِ او اسلام واقعی نیست.

متوکل که امام را می‌شناسد، گفت: این مسئله را از ابوالحسن الهادی بپرسید. حضرت در جواب نامه‌ی فقیهان نوشتند: او باید اعدام شود و قتل، جزای او است. فقها گفتند دلیل فتوی را بنویسند. امام از قرآن مجید این حکم را استخراج می‌کند. ببینید چگونه این مرد بزرگ از سلاله‌ی پیامبر اکرم این حکم الهی را از آیه‌ی 84 سوره‌ی سجده استفاده می‌کند که: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا به ما کُنَّا بِهِ مُشْرِکینَ* فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (مسند الإمام الهادی (ع)، العطاردی، ص: 224)؛ پس چون سختی [عذاب] ما را دیدند، گفتند: «فقط به خدا ایمان آوردیم و بدان‌چه با او شریک می‌گردانیدیم، کافریم.» [ولی] هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، دیگر ایمانشان برای آن‌ها سودی ندارد. سنّت خداست که [از دیرباز] درباره بندگانش چنین جاری شده و آن‌جاست که ناباوران زیان کرده‌اند.

از این آیه می‌فهمیم ایمانی می‌تواند مؤثر باشد که ایمان خوفی و به عنوان أسقاط عذاب نباشد. این مرد ذمی که ایمان می‌آورد، به عنوان فرار از مسئله‌ی اعدام است. این علمِ سرشار از قرآن، علم عادی نیست. این آیه را هزاران نفر خوانده بودند و تا زمان امام هادی این حکم را متوجه نشده بودند.

گاهی در مسائل روشن هم به حضرت مراجعه می‌کردند. متوکل خادمی غیر مسلمان به نام ابن نوح داشت و به او کنیه داده بود. کنیه نشانه‌ی احترام است و غالباً عرب‌ها که دارای عشیره هستند برای فرزندان خود کنیه انتخاب می‌کنند و با کلمه‌ی «ابو» یا «ابن» او را می‌خوانند. متوکل به این مرد ذمی و کافر می‌گفت ابن نوح. فقیهانی که در حقیقت قشری هستند و از آیات و روایات خبری ندارند، گفتند: نباید به یک فرد غیر مسلمان کنیه بدهیم و کنیه نشانه‌ی احترام است. گفتند: از امام هادی سؤال کنید. حضرت این آیه را خواندند: «تَبَّتْ یَدا أَبی‌لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد؛ 1) خداوند به او لقب داده است و این‌ها نشانه‌ی احترام نیست.

غیر شیعیان چه می‌گویند؟
حضرت مقام عظیمی در جهان آن روز داشت. به قدری که علناً دانشمندان اسلام، حتی کسانی که شیعه‌ی اثنی‌عشری نبودند، از عظمت و دستگیری حضرت سخن می‌گفتند و من برخی از کلمات ایشان را نقل می‌کنم و ببینید که غیر از ما هم دیگران درباره‌ی ایشان احترام قائل بوده‌اند. ابوالفلاح حنبلی در کتابی به نام «شذرات الذهب» شرح حال شخصیت‌ها و بزرگان را نوشته است. او در این کتاب خود می‌گوید: امام هادی فقیه امامی متعبد -البته نباید از فردی که قائل به امامت آسمانی امام هادی نیست بیش از این انتظار داشت-

یافعی کتابی دارد به نام «مراةالجنان» و کتاب خوب و ارزنده‌ای است و همین کلمات را تکرار می‌کند، اما ابن صباغ مالکی در کتاب «الفصول المهمة فی معرفة الائمة» می‌فرماید: امام هادی انسانی است که زمین و آسمان مناقب و فضائل او را پر کرده است و من نمی‌توانم با قلم و بیانم گوشه‌هایی از مناقب و فضائل حضرت را بگویم. با این که اموال به منزل امام می‌رود،اما ایشان این اموال را در بین فقرا تقسیم می‌کنند و خود با یک حصیری زندگی می‌کند و برای این که بتواند زندگی خودش معتمد بر حقوق عامه نباشد، مزرعه‌ای را در سامرّا تهیه کردند و خودشان گاه و بی گاه در آن جا کار می‌کردند. (الفصول المهمة، ابن صباغ المالکی، ج 2، ص 1073) راوی می‌گوید: دیدم امام هادی در آن جا مشغول کار است و عرق از پای او می‌ریزد. عرض کردم: «أین الرجال؟» دوستان شما کجا هستند؟ اجازه دهید ایشان این کار بکنند. حضرت فرمودند: نه، بهتر از من با دسترنج خود زندگی کردند؛ جدم رسول‌الله و علی بن ابی‌طالب و پدرانم. (کافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص 75)

و ایشان انسان‌های والایی هستند و همه جهان عاشق ایشان هستند من مدت‌ها در سامرّا بوده‌ام. غالب ایشان سنی‌اند اما نسبت به امام هادی و عسکری علیهماالسلام خیلی علاقه‌مند هستند و گاهی فرزندان خود را که مریض بودند، در کنار ضریح می‌بستند و اعتقاد به عظمت ایشان داشتند. خدایا قلوب ما را به نور قرآن و ولایت روشن نما و شرّ دشمنان اهل بیت را از کشور اهل بیت دور بفرما و انسان‌هایی که حقیقت انسانیت را از دست داده‌اند و جهل و جهالت را خریده‌اند، به سزای اعمالشان در دنیا و آخرت برسان.

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مکتب الصادق می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

www.armansepehr.com