خطابۀ غدیر نماد عظمت امیر مؤمنان علی(صلوات الله علیه) آیة الله العظمی الهی
اهمیّت حجّة الوداع
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حَجَّة الوداع که آخرین حج آن حضرت بود و خود می فرمودند:«شاید بعد از این من را در بین خود نبینید»[1]، کارهای مهمی انجام دادند. از جملۀ کارها که بسیار شاخص بود بیان احکام شرعیِ «حج تَمَتُّع» بود. چون تا آن زمان، حج تَمَتُّع از طرف حق تعالی تشریع نشده بود و مردم مُکلَّف به انجام حجِّ قِرانو اِفراد بودند. رسول خدا صلی الله علیه وآله در این سفر، حج تَمَتُّع را به مردم تعلیم دادند[2]؛ و حجِّ قِران[3] و اِفراد[4] مُختَصّ آنهایی است که داخل حرم هستند و به حدِّ 16 فرسخ نرسیده اند.[5]
منافقان، خود را افشا می کنند
در همین سفر بود که عُمَر به رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتراض کرد که:«چطور می شود ما به عرفه برویم در حالیکه آبِ غسل جنابت از بدن ما می ریزد؟!»[6]. او در این حکم استبعاد و چون وچرا کرد. آنگاه حضرت فرمودند:«و أمّا أنتَ لَن تُؤمِن بهذا أبداً».[7] لذا بعداً هم احکام متعدّدی را منکر شد که از آن جمله:یکی متعة حج و دیگری متعۀ نساء (ازدواج موقت) است.[8]
جریان ابلاغ امامت و جانشینی امیرالمومنین علیه السلام
دیگر از کارهای مهمی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در این سفر انجام دادند ابلاغِ نصب علی بن ابیطالب علیه السلام به خلافت و وصایت خودشان بود. اینطور که از آیۀ مبارکۀ:«یا أیّها الرّسول بَلّغ ما اُنزل إلیک من ربّک و إن لم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»[9]معلوم می شود، مکرّر این مطلب به رسول خدا صلی الله علیه و آله اعلام شده بود که وصایت و خلافت علی بن ابیطالب علیه السلام را نسبت به خود اعلام کن. چنانکه در خطبه رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم نیز چنین آمده که آن حضرت فرمودند: « ای مردم !... همانا جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شده و از طرف خدا به من فرمان داده که علی بن ابیطالب علیه السلام را به عنوان وصی و جانشین خودت به مردم معرفی کن.»[10]
ابلاغِ دستورِ جانشینی امیر مؤمنان علیه السلام به وسیلۀ حضرت رسول صلی الله علیه و آله با اندکی تأخیر انجام شد، چون این امر مثل واجب مُوَسَّع بود که مانند نماز ظهر و عصر تا مغرب برای ادای ظُهرَین وقت است. لذا واجب مُوَسَّع بوده نه مُضَیَّق؛ و رسول خدا صلی الله علیه و آله هم روی مصالح و عِلَلی که به نظر مبارکشان می رسید اعلام نمی کردند.[11] تا اینکه بعد از برگشتن از مکّه به محلّی به نام «غدیرخم»که آنجا را «کُراعُ الغُمَیم» می گفتند رسیدند.[12] آن مکان ، مرکزی بود که از آنجا جمعیّت متفرق می شدند. یعنی یک راه به مدینه ، یک راه به عراق و یک راه به یمن گشوده می شد.
در این موقع جبرئیل نازل شد و گفت: ای رسول خدا!«بلّغ ما اُنزل إلیک مِن رَبِّک وَإن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَه»؛ یعنی اگراین کار را نکنی اصلاً کاری برای رسالت نکرده ای و گویا این رسالت شما ابتر و بی نتیجه است. چه آنکه اگر جانشین و خلیفه ای معیّن نکنی و از دنیا بروی، این دین مُضمحِل و نابود می شود. به بیان دقیق تر و علمی تر خواه ناخواه هر چیزی یک علّت محدثه و پدیدآورنده دارد که در مورد شریعت و اسلام،علّت محدثةآن خودِ پیامبر است؛و همچنین یک علّتِ مُبقِیه و استمرار دهنده دارد که علّتِ مبقیۀ شریعتِ اسلام، همان خلافت و جانشینیِ بعد از پیامبر است که باید از طرف ذات حق تعالی تعیین و نصب شود. این منصب، منصبی است که از طرف خداوند جعل می شود«یا داود إنّا جَعلناک خلیفةً في الأرض».[13] آنگاه که معلوم شد دیگر وقت این واجب، به مرحلۀ ضیق رسیده است و فرصت رو به اتمام رسیده و باید انجام شود، رسول خدا اعلام کردند که مؤذّنان متعدّد، فریاد بر آرند که حُجّاج برگردند. برگشتند آن هم در بیابانی بسیار گرم که از شدّت گرما و آفتابِ سوزان، عدّه ای عبای خود را به پای خود پیچیدند و ایستاده یا نشسته به سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله گوش دادند.
«معرفی علی بن ابیطالب علیه السلام به عنوان امیرالمومنین»
منبری از پالان شتر[14] و بر طبق بعضی روایات از سنگ های بیابان[15]برای رسول خدا صلی الله علیه و آله درست کردند. آنحضرت بالای منبر رفتند و آنچه را که از جانب خداوند اعلام شده بود که همان نصب خلافت و وصایت علی بن ابیطالب عیله السلام باشد به مردم ابلاغ کردند. پس از ابلاغ این قضیه، همه را امر فرمودند تا حضرت را به عنوان«السلام علیک یا امیرالمؤمنین» خطاب کنند. ازجملۀ حاضران عمر و ابوبکر بودند، حتّی زنان هم در خیمه ای که نصب شده بود به کیفیّتی خاص این سلام و درود را به علی بن ابیطالب علیه السلام عرضه داشتند.[16]
موضع خلفا در واقعۀ غدیر
ابوبکر و عمر از نخستین کسانی بودند که آمدند و گفتند: «بخٍ بخٍ لک یا علي!أصبَحتَ مَولاي ومولی کلِّ مؤمنٍ و مؤمنةٍ»[17] اینها آمدند و با لفظ«امیرالمؤمنین»به آن حضرت خطاب کردند و سلام دادند. امّا متأسّفانه وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از حَجَّةُ الوِداع برگشتند، در 28 صفرالمظفّر همان سال دار فانی را بدرود گفتند و به تمام معنا این مسائل به فراموشی سپرده شد؛ و کردند آنچه که کردند و تا الآن هم آثارش باقی است و تا ظهور حجّة بن الحسن (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) آثار زشت و پلید اعمالشان ماندگار است. به امید روزی که وجود مقدّس آن حضرت هویدا شود و به برکت آن بزرگوار این آثار از صفحۀ روزگار برداشته شود.
نام امیرالمومنین علیه السلام در خطبۀ غدیر
برای عظمت امیرالمؤمنین علیه السلام همین کافی است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در این خطبۀمفصّل که در آن هوای گرم 2 الی 3 ساعت طول کشید، بیش از 40مرتبه اسم امیرالمؤمنین را ذکرکردند و چندین بار ائمۀ اطهار علیهم السلام تا امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) را به عنوان وصایت و خلافت یاد فرمودند و در چند جای خطبه، موالیان و شیعیان ایشان را دعا و اعداء ودشمنانشان را نفرین کردند:« الّلهُمّ والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه و انصُر مَن نَصَرَه وَ اخذُل مَن خَذَلَه»[18] دعا کردند بر تابعان و ناصران امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) و نفرین کردند بر کسانی که این منصب بزرگ را از او غصب نمودند.
[1]. تفسیر قمی: 1/171، بحار الانوار:37/113ح6
[2]. حجّ تَمَتُّع: در ماههای مخصوص حج، از میقات، اِحرامِ عمره بسته می شود و پس از طواف و نماز طواف و سعی بین صفا و مروه، تقصیر(چیدن موی سر یا ناخن) را انجام می دهند و از احرام خارج می گردند. سپس با نزدیک شدن روز نهم ذی الحجّه از مکّه مجدّداً احرام می بندند، در روز نهم به عرفات پا می گذارند، مشعر را درک می کنند، مِنی را وارد می شوند و آنگاه یکایکِ اعمال حج را عمل می نمایند. علّتِ نامگذاری آن به «حجّ تمتّع»(بهره گیری) آن است که حاجی، بین دو دسته عمل، از احرام خارج می شود و طیّ مدّت زمانی که به اِحرام دوم مانده، می تواند از چیزهایی که در حال احرام ممنوع بوده، لذّت و بهره ببرد.
[3]. علّت نامیدنش به «حجّ قِران» لزوم همراه آوردن قربانی هنگام احرام بستن است.
[4]. علّت نامگذاری آن به« اِفراد» جدا بودنش از عُمره و عدم ارتباط بین آن دو است.
[5]. یعنی اهل خود مکه یا اطراف آن باشند ، به شرطی که فاصله بین وطنشان تا مکه، کمتر از 16فرسخ شرعی باشد.
[6]. علّت نهی و سر پیچی عمر از حکم الاهی جوازِ متعه حجِّ آن است که می گفت:« خوش ندارم که حاجی این حق و بهره را داشته باشد که میانِ دو احرام، با زنان مباشرت نماید در حالی که هنوز قطرات غسل جنابت از موهایش می چکد، احرام مجدّد بندد!»(مسند احمد:1/50؛صحیح مسلم:4/46؛السنن الکبری:2/349و...)
[7]. کافی :4/246؛ بحارالأنوار: 30/178؛ 96/89
[8].«متعتان کانتا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و أنا أنهی و أعاقب علیها: متعه الحج و متعه الناء»: (تفسیر کبیر فخر رازی: 5/308، ذیل آیه 196 بقره؛ کنزالعمال:16/519ح45715؛ تاریخ الاسلام ذهبی:15/418؛ و ...) قوشچی که از متکلمان بلند پایۀ اهل سنت است در شرح تجوید: ص374؛ این کلام عمر را به گونه ای دیگر نقل کرده است: « ثلاث کنّ علی عهد رسول الله و انا انهی عنهن و احرمهنّ و اعاقب علیهن: متعه الحج و متعه النساء وحیّ علی خیرالعمل.
[9]. سوره مائده: آیه67 ،«ای رسول! آنچه از ناحیۀ پروردگارت به تو نازل شده را[ به مردم] ابلاغ کن، و اگر چُنین نکنی، نتیجه اش [بِسانِ] این است که[ از اساس، چیزی از] رسالتِ پروردگارت را ابلاغ نکرده ای!»
[10]. العدد القویه:171؛ احتجاج:1/73؛ بحارالانوار:37/206
[11]. احتجاج: 1/69و 213 ؛ بحار الانوار:37/203؛ در روایتی که مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج نقل کرده است چنین آمده که : رسول خدا صلی الله علیه و اله از منافقین و آنهایی که اهل نفاق و شقاوت بودند می ترسیدند. چون آنها نسبت به امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام عداوت و کینه دیرینه در دل داشتند، و لذا آن حضرت خوف این را داشت که آنها با شنیدن خلافت و جانشینی امیرالمومنین علیه السلام آن حضرت را تکذیب کنند و متفرق شوند و به جاهلیت برگردند تا اینکه جبرئیل نازل شد و پیام آورد که خداوند شما را از شرّ دشمنان حفظ می کند.
[12]. کُراع: پایانِ مسیر آب و جریان سیل،«غُمَیم»: نام این مسیر نهایی آب و سیل است. «غدیر»: گودالی است که در آن سیل باقی می ماند. «خُم»: نام این گودال و آبگیر است.
[13]. سوره صاد: آیه26«ای داود! قطعاً فقط ما تو را [به عنوانِ]خلیفه[و جانشینِ خود] در زمین قرار دادیم.[ نه اینکه انتخابِ جانشین و امام، به دست بشر باشد. بلکه امامت و خلافت منصبی است الهی.]
[14]. بحارالانوار :37/166
[16]. ارشاد مفید: 1/176و177؛ کشف الغمّه: 1/238؛ بحارالانوار:21/387 و388؛ و...
[17]. شواهد التنزیل:1/200، مناقب خوارزمی:155و 156 ح 183 و184؛ تاریخ بغداد: 8/284؛ تاریخ مدینه دمشق:42/221؛ البدایه و النهایه: 7/386
[18]. خدایا! هر که ولایت علی (علیه السلام) را پذیرفته، خودت ولیّ او باش؛ و نصرت نما هر که ناصر اوست؛ و خوار نما هر آنکه در پیِ کاستن منزلت اوست.